محل تبلیغات شما



چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ؟

خانه اش ویران باد !

من اگر ما نشوم ، تنهایم !

تو اگر ما نشوی ، خویشتنی .

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم ؟!

 

تو زاده ی دشتهای شرق دور و دشتها نام تو را می گویند .

و من زاده ی کوههای سر به فلک کشیده ی باختر ، کوهها شعر مرا می خوانند .


من پروانه را میشناسم.

پروانه ی وحشی باغ های وحشی احساس را.

مردی غمگین دلش خواست که بگشاید در باغ متروک شاخه ها گسیخته اش را بر روی دلبری تازه شکفته و زیبا.

پروانه وارد باغ شد.

پروانه قدر باغ و احساس دوست داشتن آکنده در آن را میدانست.

پروانه با بالهایش فقط پرواز نکرد! بالهایش را آرامش مرد غمگین ساخت.

مرد را در آغوشش آرام و وحشی در آغوش کشید.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها