من پروانه را میشناسم.
پروانه ی وحشی باغ های وحشی احساس را.
مردی غمگین دلش خواست که بگشاید در باغ متروک شاخه ها گسیخته اش را بر روی دلبری تازه شکفته و زیبا.
پروانه وارد باغ شد.
پروانه قدر باغ و احساس دوست داشتن آکنده در آن را میدانست.
پروانه با بالهایش فقط پرواز نکرد! بالهایش را آرامش مرد غمگین ساخت.
مرد را در آغوشش آرام و وحشی در آغوش کشید.
پروانه ,باغ ,وحشی ,بالهایش ,غمگین ,های ,پروانه ی ,باغ های ,های وحشی ,پروانه با ,میدانست پروانه
درباره این سایت